ثمره عشقمون نیکا ثمره عشقمون نیکا ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره
ثمره عشقمون نویان ثمره عشقمون نویان ، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره
پیمان عشقمونپیمان عشقمون، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره

نیکا و نویان جوجه های نارنجی ما

نیکا 16(هفته 36)

سلام خاله های مهربون خواهش میکنم به سوالات من کامل و در صورت داشتن اطلاعات پاسخ بدین درد زایمان چطوری شروع میشه؟ ماه درد رو از درد اصلی چطور تشخیص بدیم؟ امروز شنبه از صبح که پا شدم تقریبا هر 1 ساعت زیر دلم و پهلوی چپم به مدت 3 الی 5 دقیقه تیر میکشه خیلی ترسیدم مخصوصا که 3 شنبه هم میخوام برم.اگه یه طوری بشه اینجا تنهام.کمکم کنین
29 خرداد 1390

نیکا 15(هفته 35)

خداروشکر هفته 35 تو عشق مامان هم با خوشی تموم شد .خدا کنه عزیزم سر وقتت دنیا بیای 1 تیر وقت دکتر دارم که تاریخ دقیق زایمانو بزنه.خاله جون سمیرا هم قراره بیاد آخه مطبش آرزانتینه من اصلا این خانم دکتر محترم رو ندیدم.دکتر اینجا که خیلی خانم گلی بود و دل کندن ازش سخت بود اما خاله سمیرا میگه خانم صدیق پور هم خانم مهلبونی مامان جونم. امروز روز بابایی بود اما چه کنیم که باباتون زیادی فداکارن و امروز و فردا هم سر کار هستن .این بابای خوشملت تازه اومده و بعد گرفتن دوش رفته لالا کرده.قلبون بابای تپلت برم که واسه ما حتی روزهای تعطیل هم میره سر کار. دختر گلم من که عاشق بابا داودت هستم امیدوارم تو دخمل گلم هم قدر زحمتهای بابا رو بدونی. امروز ...
26 خرداد 1390

نیکا 14(مسابقه خواب نینی)

این عکس واسه دختر خاله نیکا کیانا جون هست .نمیدونم قبول هست یا نه اما من این عکسو واسه مسابقه میفرستم.امیدوارم مسولین محترم قبولش کنن.اخه اونم نینی هست دیگه.نیکا جون تا دنیا بیاد این اجازه رو میده.مگه نه دخمل گلم؟   ...
25 خرداد 1390

نیکا 13(سیسمونی 2)

ساعت پرده و دراور اتاق بدون تزئینات آغوش پتو اسپانیایی و نوجوان سرویس لحاف که مامان شوشو قبل ازدواج کنار گذاشته بود که صندلی ماشین و لوستر و تاب هم داره سلام خاله های عزیز این هم از عکسهای که قول داده بودم البته هنوز کسری زیاده اما چون قضیه انتقالی 50 به 50 هست فعلا نگرفتم و اتاقو تزئین نکردم.خاله ها دیشب اخرین دکتر مشهدم رو رفتم و خداروشکر همه چیز خوب و نرمال بود. دیروز هم باباباجونی نیکا رفتیم اخرین خریدهای مسافرت رو انجام دادیم و ایشالا فردا واسه رنگ و اصلاح میرم ارایشگاه تا ایشالا 3 شنبه بیام تهران .همه واسم دعا کنین خاله ها .دوستون دارم اگه مدتی نیومدم منو ببخشید چون شاید به اینترنت دسترسی نداشت...
22 خرداد 1390

نیکا 12(هفته 34-سیسمونی 1)

سرویس قابلمه و فلاسک تشک تعویض ظروف غذا خوری سرویس بهداشتی دندون گیر -شیشه -پستونک -شیشه شور چند تیکه جدا پتو پیچ و خشک کن تب سنج- سرویس قیچی و ناخن گیر-فین گیر و برس سرهمی پیراهن تابستونی که عید بابایی واست خرید پیشبن های تو دخملی نازم جوراب های نینی گرمکن تو خوشملم که مامایی از سوریه اوردن اینم مامایی از سوریه آوردن شلوار پیشبندی با ست کلاه و دستکش موشی زاکت 3 تیکه پاییزی 5 تیکه کا 5 تیکه کاپشن -کفش-برس سرهمی هندونه حوله حمام نینی خاله جونیها بازم عکس هست .فعلا حسابی خسته شدم 5 ساعته پشت کامپیوترم بقیش فردا بوسسس...
21 خرداد 1390

نیکا 11(هفته 33)

خانومهای عزیز طی اشکال فنی فقط روی مطلب تاییددر مطلب عکس بالا بدون رمز کلیک کنید. سلام دخمل نازم ایشالا که همیشه مثل امروز پر جنب و جوش چه تو دل مامان چه بیرون دل مامان باشی.قند عسلم خداکنه این یه ماه هم به سلامتی تموم بشه و تو سالم بیای هولوپی تو بخل مامان هفته پیش مامان و بابایی گل به خاطر دیسک کمر مامانی اومدن مشهد تا ببینن دیگه اخرش باید عمل کنن یا نه هم چند روزی پیش ما باشن چون دلمون خیلی گرفته بود. دکتر قدیمی مامانی بعد ام آر آی گفت که بله باید عمل بشه اونم نه اینجا تو تهران اونم فقط یه دکتر سنتی هست که بی پلاتین عمل میکنه .حالا قراره مامانی هم یه هفته قبل زایمان من عمل کنه تا موقع دنیا اومدن تو نینی جونم حداقل سر حال ...
15 خرداد 1390

نیکا 10

سلام خاله جونیهای گل وگلاب اندر احوالات من ونینی جونم .براتون بگم که شنبه وقت دکتر نینی جون داشتم .با کلی استرس رفتم و خداروشکر همه چی خوب بود سر نینی هم فعلا پایین بود و خانم دکتر واسم سونو نوشت وقتی تو اتاق خانم دکتر بودم یه نینی 7 روزه هم با مامانش تو اتاق بود همون لحظه شوشو زنگید و نینی داشت گریه میکرد .بابا جونی میگفت وای نینی مون دنیا اومد؟اخی چه قد دوس داشتم بگم ارههههههههه   بعد اینکه خانم دکتر سونوی تو گل دختری رو نوشت با عجله رفتم وای چه لحظهای بود که میخواستم ببینمت مامان جونی وقتی دیدمت دوباره گریه کردم وای نینی جونم کاملا دیده میشد اینقد از اقای دکتر سئوال میکردم که کلافش کردم.نینی جونم وزنش 1950 بود خداروشکر اما ...
9 خرداد 1390

نیکا9(هفته 32)

احساس میکنم ساعت اصلا نمیخواد تکون بخوره .هرچی به تاریخ دنیا اومدنت نزدیک میشم زمان واسم کندتر میگذره خانمی.یه هفته ای هست که هر طور که میشینم تمام عضلاتم میگیره و وقتی میخوام بلند بشم حداقل 3 دقیقه طول میکشه.اکثر شبها بیدارم هم ازکرفتگی عضلات کمرم هم از استرس برای دیدن تو.عسلکم این روزها سکسکه هاتم بشتر شده .من که کلی میخندم وقتی سکسکه میکنی قربون خدا برم که چیزهاییی افریده که از درک ماخارجه   این هفته هفته مادره.صلا باورم نمیشه که منم دارم مامان میشم یه مامان 24 ساله کوچیک.از خدا ممنونم که این موهبت الهی رو نصیبم کرد.همینجا از تمام مادرهای دنیا قدر دانی میکنم و دست مامانها رو میبوسم. از همینجا به مامان گلم میگم که چقدر دوسش ...
2 خرداد 1390
1